یسنا - حسنایسنا - حسنا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
پیوند آقا و بانو♥ ♥پیوند آقا و بانو♥ ♥، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

سیب های سرخ زنـــ♥♥ــــدگی

❥ به وبلاگ یسنا و حسنا گلی خـــــــــــــــوش آمدین ❥

http://s4.picofile.com/file/7815814187/In_The_Name_Of_God_fb98_blogfa_com_.png            

                                                                                                   

دوقلو داشتن سخته یا آسون؟

تجربه ی خودمو اگه بخوایین خیلی خوشحال میشم در اختیارتون بذارم . راستش بعد از اینکه بدنیا اومدن تا یک ماهگی زندگی مشترک منو امید کامل زیر و رو شد یعنی نه از خواب و نه استراحت هیچی نمیفهمیدیم .کم کم با کمکای مامان عزیزم وضعیتمون بهتر شد اما همچنان نگهداری از دوقلوها کار خیلی سختی بود فکر کن همزمان دو تا نوزاد باهم گریه کنن با هم شیر بخوان با هم نیاز به تعویض پوشک داشته باشن .بذار بگم براتون من کامل هنگ بودم و همه ی زندگیم شده بود نگهداری از دوقلوها بدون اینکه ذره ای پشیمون بشم از وجودشون یا عصبانی بشم و بخوام حرف بدی بهشون بگم .اصلا یادم نمیره که مدام سوره ی والعصر رو میخوندم و امیدم به خدا بود .  هر وقت مامان باردار یا در شرف ...
27 ارديبهشت 1399

دوقلوهام ⑤ساله شدن.خدایا شکرت

حرفای خوب با شما:  انگار همین یه هفته پیش بود که با استرس تمام شب قبل زایمانو خوابم نمیبرد و مدام بفکر دوقلوها بودم . همین چند وقت پیش بود که بفکر تغذیه و ترکای شکمم بودم. آخ آخ همین چند وقت پیش بود که اولین دفعه صدای گریه ی دوقلوها رو شنیدم .وای که چقدر اون لحظات شیرین بود همین چند وقت پیش بود که بچه ها رو تو بغلم گرفته بودم و بهشون شیر میدادم و نگران بودم نکنه رشدشون خوب نباشه نکنه قدشون بلند نشه نکنه موهاشون بلند نشه نکنه و نکنه و.... اره همشون گذشت و دوقلوها 25مرداد 99میشن 5ساله و سراپا شوق و ذوقم بخودم افتخار میکنم که تحمل و صبرم زیاد بود به خودم میبالم که مامان شاد و پر انرژی بودم و هستم .حالم خوبه و بعضی وقتا دلم...
27 ارديبهشت 1399

اولین سفر با دوقلوها

سلام . دلم واسه وبلاگ دخترا تنگ شده بود اخه هر وقت میام اینجا یاد روزای شیرین گذشته میفتم. روزها گذشته اما خاطراتتش باقی مونده . دوقلوهام حالا بزرگ شدن . هر کاری دوست داشته باشن انجام میدن ،نقاشی میکشن،شعر میخونن،لگوهای رنگی رو خودشون مرتب میکنن،غذا رو تنها و بدون کمک من میخورن،حالا دیگه میگم بزرگ شدن . گاهی وقتا هم دعوا میکنن ها ،گاهی وقتا موهای همو میکشن ، به سمت هم وسایلشونو پرتاب میکنن،جیغ میکشن ، عصبانیم میکنن  اما با همه ی اینها خیلی شیرینن.   از مسافرتی که رفتیم تو وبلاگم حرفی نزدم . تقریبا دو ماه پیش رفتیم یه مسافرت هیجانی و خاطره انگیز اون هم با دوقلوهایی که تا حالا جرات نمیکردن یه مسافرت یه روزه برم باه...
18 مهر 1396

مادر که میشوی.......

‍ مادر که می شوی تمام زندگیت می شود دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت به خیر شدن فرزندت.. مادر که می شوی بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه ات.. مادر که می شوی بیشتر فکر می کنی به مادرت.. مادربزرگت.. مادر مادربزرگت و اینکه آنها چه سختی ها کشیده اند و چه آرزوهایی داشته اند… مادر که می شوی غم و اندوه و شادی ات هم رنگ دیگری میگیرد و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت.. مادر که می شوی کوه های تمام عالم بر سرت خراب میشود وقتی به اندازه نیش سوزنی در پای فرزندت میرود… مادر که می شوی صبور میشوی و باحوصله انگار نه انگار که تا همین دیروز بی حوصله ترین آدم روی زمین بودی.. مادر که می شوی خوابت هم با خواب فرزندت تنظیم میش...
14 مهر 1396

یسنا و حسنا چه گلن ♡ ♡ ♡

زندگی خیلی زود میگذره . زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنی. گاهی وقتا که عکس نوزادیه دخترامو میبینم دلم غش میره و با خودم میگم چه زود بزرگ شدن . چه زود مامان گفتنو یاد گرفتن و چه زود...... قدر همه ی لحظات زندگی رو باید دونست اینی که میگم خیلی حرف توشه . تورو خدا از هر چیزی ساده نگذرین . سختیا هم تموم میشه ...باور کنین ...
28 ارديبهشت 1396

اغاز 22ماهگیه نفسام

با نام خدای مهربونم شروع میکنم که هیچوقت تنهام نمیذاره .............خیلی دیر میام وبلاگ دوقلوهام چون وقتم کمه. تا یکم فرصت گیر میارم به جون خونه میفتم یا کارای عقب موندمو انجام میدم واسه همین بروزرسانی دیر انجام میشه.......خب بگذریم مهم اینه که الان با روحیه ی شاداب و سلامتیه کامل اومدم تا یکم خلوت کنم با نی نی وبلاگیا...... یسنا و حسنا گلی خیلی باهوش تر از قبل شدن  .کاری رو که علاقه داشته باشن تا اخرش انجام میدن حتی اگه یه خرده خطرناک باشه.گاهی از دستشون عصبانی میشم اما با خودم فکر میکنم که یه روز بزرگ میشم و دلم واسه همچین روزایی تنگ میشه. هر روز همه ی اسباب بازیاشونو میریزن تو اشپزخونه تا اتاق خواب ..بعضی وقتا عاشق همن و بعض...
28 ارديبهشت 1396

شروع ۱۷ ماهگیه عزیزای دلم

سلام ـ خوبین نی نی وبلاگیا.........من که خیلی خوبم ـ یسنا و حسنا گلی هم خوبنـ .  الان خیلی به هم وابسته شدن و بیشتر باهم بازی میکننـ  البته گاهی هم اخر بازی ،دعوا میکنن که با پا در میونی منو باباشون مشکل حل میشهـ. بیشتر سر اسباب بازیا و خوراکیا دعوا میکنن . یعنی باید از هر وسیله یا خوراکی دو تا باشه .  خوابشون خیلی کم شده و شب دیر میخوابن و روز هم زود بیدار میشن .  از میوه هایی مثل نارنگی و موز استقبال میکنن و سعی میکنن با شیرینی و تنقلات معدشونو زیاد پر نکنمـ . هر روز برنامه غذایی دارن که بموقع باید اماده بشه .
4 دی 1395