روزها به سرعت میگذره و دخترام هر روز بیشتر تو دلم جا باز میکنن با اینکه دیر شده بود اما دو روز پیش بخیه هامو کشیدم بیشتر واسه ناهارم ،مامانم؛مرغ خونگی اماده میکنه عرق رازیانه - ماالشعیر -جوپرک-خرما -اب رو بیشتر میخورم یسنا و حسنا دخترای ساکتی هستن و این بدلیل اینه که در زمان بارداری سوره والعصر رو خیلی خوندم هر روز واسشون اسپند دود میکنم و صدقه میدم فقط غر غر زیاد میکنن دیشب حدودا ساعتای 3 در حال شیر دادن به یسنا بودم که یهو سرفه کرد ،(خیلی بلند) همسری با سرعت نور از خواب پرید و ضربان قلبش بشدت میزد. خیلی ترسیده بود. فکر کرده واسه بچه اتفاقی افتاده و من خواب موندم. واسه همین تا صبح تو خواب و بیداری بود....