سیب های سرخ زنـــ♥♥ــــدگی

این روزا ذهنم مشغوله تغذیه دختراست . دوست دارم غذای پرانرژی و مفیدی بهشون بدم . از پوره سیب درختی خیلی خوششون میاد . در کل 3 وعده غذای اصلی نوش جان میکنن و از دادن میان وعده هم غافل نمیشم. اوایل از تخم مرغ متنفر بودن و اصلا نمیخوردن اما با تهیه فرنی تخم مرغی یا بیسکویت تخم مرغ خیالم راحت شد . بچه هام حالا تو 9 ماه هستن و هر روز شاهد رشد بیشترشونم . یسنا خیلی وروجک شده و همه ی اتاقو حفظه که وسیله جذابش واسه بازی کجا گذاشته. حسنا فقط منو میخواد تا بغلش کنم  و اگه از وسیله ای خوشش بیاد یعنی خط قرمز و یسنا حق نداره به اون وسیله نزدیک شه. الان که در حال تایپم یسنا از خواب ناز بیدار شده  و صبحانه میخواد . حسنا هنوز خوابه و دوس ن...

الحمدالله بچه هام وارد 9ماهگی شدن و از اینکه ماه ها بسرعت میگذره تعجب میکنم.  حالا دیگه خیلی فضول شدن . همه ی خونه رو سرچ میزنن و یاد گرفتن کجا خطرناکه و کجا سهل و اسونه . یسنا روی چهار دست و پاش می ایسته و از خوشحالی میخنده و دوباره میفته.  هر روز سه دفعه رو گریه میکنن چون میفتن زمین. میتونم به جرات بگم که خیلی نگهداریشون سخت شده چون تو چند ثانیه میبینم اونور خونه ان و من بدنبالشون . همه ی انرژیم گرفته میشه ولی خداراشکر راضییم. ...

7 مــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــاه و 18 روز  حسنا جونی هنوز نمیتونه بطور کامل بخزه اما یسنا همه ی خونه رو سرچ میزنه.اگه حواسم نباشه خودشونو به یه جایی میرسونه و بخودش اسیب میزنه. همه ی طول روزو در حال دویدن بدنبال یسنا خانمم . یسنا از سفره ی غذا خوشش میاد و وقت ناهار و شام منو همسری رو عاصی میکنه واسه همین حسنا رو بیشتر بغلم میگیرم تا احساس تنهایی نکنه . خب با همه ی این وضعییتا خیلی نمکی شدن ..... هر شب 12نیم به بعد میخوابن و تا ثانیه های اخر خواب میخندن و خودشونو لوس میکنن     از اینکه بینی شونو دست بزنی متنفرن و سریع اشکشون سرازیر میشه. دیروز حمام بودن و کلی اذیتم کردن . تنها نمیتونم حمام...

سلام دوست جونا  سال نو رو تبریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک میگم .  اولین سال نویی هستش که دخترا کنار منو همسری ان . خیلی خوشحالم.الحمدالله دخترای نازم ده روزه که وارد 8ماه شدن پس میتونم بگم 8ماهگیشون مبارک یسنا و حسنا جون دیروز یه لباس ناز پوشیدن که دوست داشتم بخورمشون . واقعا خوردنی شده بودن دیروز که عید بود خیلی خسته شدم. ساق پاهام اینقدر درد میکرد که نمیتونستم بایستم ابجی گلی با خانوادش چند روزه که مهمان خونه مامانم هستن و متاسفانه امسال ابجی معصومه نیومد و خیلی جاش خالی بود. اخه تا حالا دخترا رو ندیده و بغل نگرفته. آخی خوراک دخترا  خوب شده. گاهی وقتا اینقدر با اش...

•نوشته های یک مـــــــــــــــــــــادر      اونایی که مادرند میدونند من چی میگم، اونایی که نیستند گوش کنند: مادر شدن یعنی قبول یک مسئولیت پایان ناپذیر ! از همون موقع که برگه آزمایش را میدن به دست راستت، زندگیت واسه همیشه عوض میشه، دیگه هیچ وقت و هیچ وقت مثل قبل نمیشه. از همون لحظه کارهایی که تا دیروز برات بی اهمیت بود و اصلا بهشون توجه نمی کردی، مهم میشه. دیگه نمی تونی چای و قهوه بخوری، فست فود بخوری، پِر پِر فلفل سیاه بپاشی رو غذات، نمیتونی موهات را رنگ کنی، آرایش کنی، مبادا سرب خاک بر سری بره تو خونت و برسه به جنین، دیگه نمیتونی صبح ها کش و قوس بیای و راحت از خواب بلند شی، باید به دو بری دستشویی، معده ی خالیت را با...

نخودای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن           یسنا گلی و حسنا گلی هر روز این برنامه ی تلویزیون رو نگاه میکنن و خیلی دوسش دارن                                         ...

مادر بودن یعنی بوسیدن سر انگشتای کوچولو هات مادر بودن یعنی بوییدن عطر خوش زیر گلوش وقتی مثل یه فرشته خوابیده مادر بودن یعنی زمان های شگفت انگیز شیر خوردنش مادر بودن یعنی خندیدن های بی دلیلشون مادر بودن یعنی نشون گرفتنت با انگشت خوشگلش تو یه جمع شلوغ و ماما گفتنش مادر بودن یعنی غرق شادی شدن از بغل کردنشون مادر بودن یعنی دالی بازی مادر بودن یعنی  خراب شدن دنیا رو سرت وقتی صدای گریه شو میشنوی مادر بودن یعنی کم خوابی مادر بودن یعنی سرمست شدن از دیدنشون مادر بودن یعنی دیدن لبخند شیرینشون وقتی از خواب بیدار میشن مادر بودن یعنی تاتی تاتی مادر بودن یعنی عاشق یه دندون سفید و خوشگل بشی مادر بودن یعنی منتظر ه...

6 ماه و 16 روز وایـــــــــــــــــــــــــــــــ    وای دخترام خیلی وروجک و فضول شدن  باورتون میشه در طول روز یکساعت بیشتر نمیخوابن بابا چه انرژی دارن که خسته نمیشن  من که هر چی باهاشون بازی میکنم ذوق میکنن و نه تنها خسته نمیشن بلکه با نشاط تر میشن. از بازیه دالی موشه خیلی کیف میکنن و بلند میخندن .حالا دیگه کامل سینه خیز حرکت میکنن و از وسایلای رنگی خوششون میاد. وقتی وسیله ای رو میبینن سریع خودشونو بهش میرسونن و تو دهنشون میکنن. در ضمن  بدون کمک چند دقیقه ای میشینن و از اینکه مستقل شدن تعجب میکنن.  بابا ایول. اخرشب ، از پا در میام که باباشون میخوابوندشون  دیشب که نفهمیدم کی خوا...

مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت متصل است همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.. باد باعث طراوتش ميشود آب باعث رشدش ميشود و آفتاب پختگي و کمال ميبخشد اما ... به محض منقطع شدن از درخت و جدايى از "اصل", آب باعث گنديدگي باد باعث پلاسيدگي و آفتاب باعث پوسيدگي و ازبين رفتن طراوتش ميشود مراقب وصل بودن به اصل مان باشيم ... که تباه نشويم  ...