سیب های سرخ زنـــ♥♥ــــدگی

اینجا دفترچه خاطرات یک مادر است برای دخترانش برای وقتی که دخترانش جوانی رعنا شده اند وخودش دیگر جوان نیست وشاید نیست... مینویسم برای دخترانم از خاطرات بارداری و تولد و کودکانه هایشان وگاهی از زندگییمان وگاهی از گذران جوانی خودم .......................................................گاهی مخاطب نوشته هایم همسرم میباشد کسی که همیشه دوستش داشتم و دارم بی هیچ دلیل وبهانه ای فقط دوستش دارم .....................................................دوقلوهای نازم در تاریخ 25مرداد 94متولد شدن و همزمان با ولادت حضرت معصومه(س). ساعت 3بعد از ظهر .قل بزرگتر یسنا خانم هست و قل کوچک حسنا خانم. ...................................................... فرزندانمان را دوست داشته باشيماين گل ها هديه ى خداوند به ما هستند. نوازششان كنيم. با آن ها رفتارى همراه با عطوفت و مهربانى داشته باشيم. با آرامش با آن ها صحبت كنيم.بيشتر تشويق كنيم و كمتر تنبيه.تمام لحظه هايى را كه همراه با عشق براى فرزندانمان مى گذاريم عبادت محسوب مى شود. متانت و نجابت در گفتار و رفتار را به آنها آموزش دهيم. دعايشان كنيم. براى صالح بودنشان نماز و قرآن بخوانيم.دستانمان را سمت آسمان خدا بلند كنيم و از معبودمان يارى جوييم. دعاى خيرمان را بدرقه راهشان كنيم.بعد از تلاشها به خداوند توكل كنيم و آنها را به دستان قدرتمند خداوند بسپاریم.........................................................هنوز هم گاهی مثل یک خواب است من مادره دو دختر باشم !!!انگارهمین دیروز بود که فهمیدم دوقلو باردارم ....9 ماه شما همراهم بودید روزهای سختی را کنار هم بودیم جای شما تنگ بود و من خانه دار خوبی برای شما نبودم ...روزهای سختی برای شما بود و شبهای سخت تری برای من شبهای پهلو به پهلو شدنهای دردناک ...نفس نفس زدنهای گرمای وجود شما....ویارهای شدید ... همه گذشت تا رسیدیم به روز امدنه شما 25مرداد 1394...بعد از36 هفته و 3روز به آغوشم امدید ...دوتا کوچولوی ناز، سفید، ریزه میزه...حالا هردو هرشب کنارم هستید اعتراف میکنم از اومدنتون خیلی راضی تر از وقتی بودم که درونم بودید ...بخاطر این همه خوشبختی خدارا بارها و بارها شکر میگویم...خدایا شکرت که دوقلوهایم سالم هستندخدایا شکرت که من یک مادر هستم ....

مامان آسیه 113 مطلب

تعداد مطالب : 113
تاریخ عضویت : 12 بهمن 93