یسنا - حسنایسنا - حسنا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
پیوند آقا و بانو♥ ♥پیوند آقا و بانو♥ ♥، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

سیب های سرخ زنـــ♥♥ــــدگی

هفته ۳۰بــــــ♦ــارداری و آخرین هفته از ماه هفت

این هفته خیلی واسم سخت گذشت.امپول بتامتازون رو شب ساعت ۱۱تزریق کردم و فرداش حرکات دخترا کم شد . خیلی نگران شده بودم . سه امپول بعدی ۲۴ساعت بعد بود. شب بعدی دوباره ساعت ۱۱واسه امپول رفتم و از پرستار راجع به این امپول پرسید م که گفت ربطی نداره حرکات جنین کم شه .  خلاصه یه نامه گرفتمو رفتم زایشگاه تا دکتر بخش خودش نظر بده. رفتیم زایشگاه و دکتر دربهشتی آنکال بود. یه سونو نوشت واسه بیمارستان امام علی و گفت همین الان واسه سونو اقدام کنم.  من و همسری ساعت ۱۲شب راهیه بیمارستان امام علی شدیم و من کلی استرس داشتم . پاهام خیلی درد میکرد  و نمیتونستم بایستم. بعد از کلی پیاده  روی تو بیمارستان به قسمت زایشگاه رفتم و گفتم...
17 تير 1394

هفتــــــ❀ــــــــه 29 بارداری

خیلی گرمایی شدم و  دست و پاهام مدام داغه ؛اصلا با کولر هم سرد نمیشم مگر حمام . که اونم تا یه ساعت سر حالم بعد برمیگردم به همون حالت قبل                 اشتهام افت کرده و هیچی میل ندارم انگار خودبخود سیرم . با این حال سعی میکنم شیر و خرما رو ادامه بدم                                                         نوبت دکتر هم داشتم  _آزمایش گلوکزی که دادم رو بررسی کرد و گفت مشکلی ندارم و فقط کم خونم _صدای قلب نی نییام رو هم شنیدم _ خدا راشک...
11 تير 1394

هفته 28 بــــ♡ــــــ♡ـــارداری

آزمایش گلوکزو هنوز دکتر ندیده که نظر بده چون 11 همین ماه نوبت دارم . اما بنظر خودم قندم پایینه  درد شدید پا و لگن خیلی اذیتم میکنه و شبا دردش بیشتر میشه  بعضی وقتا کمر درد دارم که با دو ساعت استراحت تقریبا ساکت میشه  متاسفانه نمیتونم زیاد پیاده روی کنم چون خیلی زود تپش قلب میگیرم و پاهام درد میگیره هر صبح که بیدار می شم پاهام ورم زیادی کرده  شیر محلی رو خیلی دوس دارم و  همسری به محض اتمام شیر واسم تهیه میکنه به شیرینی و خربزه و هندوانه و ماست علاقه شدید پیدا کردم . مخصوصا حالا که ماه رمضانه طرفدار  زولبیا و بامیه ام . بیشتر لباسام واسم تنگ شده و فقط لباس با...
3 تير 1394

هفته 27 بارداری و آغاز ماه هفت

فقط میتونم بگم خدایا شکرت که بهم صبر و امید میدی  این هفته خیلی شلوغ بود و البته خوب بود چون سرگرم بودم    با همسری رفتیم بازار و واسه نفس های زندگیمون عروسک و وسایل بچگانه گرفتیم    بیست و پنجم نوبت دکتر داشتم و بعد از اینکه ضربان قلبشونو با دستگاه داپلر چک کرد حالم خیلی خوب شد دکتر گفت وزنم زیاده و باید مصرف برنج و شیرینی رو کم کنم ( در کل 14کیلو تا حالا اضاف کردم) همچنین واسم قرص کلسیم مخصوص و قرص اهن تجویز کرد و یه آزمایش گلوکز نوشت     بیست و ششم ساعت 7نیم با همسری رفتیم آزمایشگاه و تو 4 ساعت ، هر یک ساعت نمونه برداری میگرفت البته قبلش یه محلول شیرین خوردم.  همسری حسابی...
27 خرداد 1394
1