هفته ۳۰بــــــ♦ــارداری و آخرین هفته از ماه هفت
این هفته خیلی واسم سخت گذشت.امپول بتامتازون رو شب ساعت ۱۱تزریق کردم و فرداش حرکات دخترا کم شد . خیلی نگران شده بودم . سه امپول بعدی ۲۴ساعت بعد بود. شب بعدی دوباره ساعت ۱۱واسه امپول رفتم و از پرستار راجع به این امپول پرسید م که گفت ربطی نداره حرکات جنین کم شه . خلاصه یه نامه گرفتمو رفتم زایشگاه تا دکتر بخش خودش نظر بده. رفتیم زایشگاه و دکتر دربهشتی آنکال بود. یه سونو نوشت واسه بیمارستان امام علی و گفت همین الان واسه سونو اقدام کنم.
من و همسری ساعت ۱۲شب راهیه بیمارستان امام علی شدیم و من کلی استرس داشتم . پاهام خیلی درد میکرد و نمیتونستم بایستم. بعد از کلی پیاده روی تو بیمارستان به قسمت زایشگاه رفتم و گفتم سونو بگیرن اما گفتن فقط از خانمایی سونو میگیریم که بستری شده باشن و ساعت هفت صبح سونو گرفته میشه.
ما هم که دیگه چاره ای نداشتیم برگشتیم خونه و من تا صبح نگران حرکات دخترا بودم.
شب بعدش همسری ساعت دو نیم واسه بار ماهی رفت ترمینال و من موندمو و دردام. وقتی رفت در حال گریه بودم چون شکمم خیلی درد میکرد و مدام انقباض داشتم. حتی قرص ایزوپرین هم بی تاثیر بود ؛همسری ساعت چهارونیم صبح اومد. تا حالا شب به اون سختی رو نگذرونده بودم.......صبح که شد
به زحمت صبحانه خوردم و دردم یکم ارومتر شده بود.همسری رفت سرکار . بعدازظهر دوباره درد شکمم زیاد شد طوری که نفس میکشیدم درد میگرفت. با مامانم رفتم مطب دکتر و متاسفانه دکتر نبود و من موندم که چکار کنم.
با مامان رفتیم دکتر بزازیان که یه خیابون اونورتر بود. دکتر بعد از شنیدن حرفام گفت باید بستری شم چون انقباض خطرناکه . برگشتیم خونه تا وسایلمو بردارم از جمله سونوها و ازمایشها.
ساعت 7 با همسری و مامان رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی. خدا را شکر خود عدالتیان انکال بود . دکترم گفت بهتره تو بیمارستان امام علی بستری شم و لااقل تا هفته 35 بچه ها رو نگهدارم.چون تامین اجتماعی تخت خالی نداشت .
با سرعت بسمت بیمارستان امام علی راه افتادیم و ساعت 10شب بود . دکتر بخش زایشگاه انقباضمو بررسی کرد و پرونده تشکیل داد . دردام کم شده بود اما همچنان نگران بودم .
دکتر گفت فعلا میتونم برم خونه و اگه نصف شبی دردم بیشتر شد برگردم بیمارستان.
استراحت مطلق بهم داده شد . خداراشکر حالم خیلی بهتر شد اما فقط در حال استراحتم و این خیلی کسل کنندست.
پاها ؛ دستا و صورتم خیلی ورم کرده .
هفته سی ام بارداری
شماره معکوس شروع شده؟ حالا فقط 10 هفته تا پایان بازی شما در فصل اول این سریال مانده ، 10 هفتهای که در یک چشم به هم زدن میگذرد و شما میتوانید نوزاد خود را در آغوش بگیرید.
وضعیت جنین
بله چیزی نمانده تا یک زلزله چند کیلویی زندگی شما را دگرگون کند هرچند که این بازیگر کوچک تا همین حالا هم خوب توانسته در مقابل شما خودی نشان دهد. لگدها و شیطنتهایش کم نبود حالا روز به روز بزرگتر میشود و شما سختتر میتوانید از پس او بربیایید. جنین الان یک کیلو و 400 گرم وزن و طول بدن او از سر تا نوک انگشتانش 38 سانتیمتر است. به تدریج حرکات او بیشتر میشود و سرعتش هم بالاتر میرود.
سرعت رشد او دیگر مثل هفتههای گذشته زیاد نیست منتها سلولهای خاکستری مغزش با سرعت زیادی در حال رشد هستند تا اندازه جمجمه و دور سرش افزایش یابد. تقریبا همه چیز برای خروج آماده است منتها جنین باید چند هفته دیگر در شکم شما بماند تا حسابی اعضای بدنش در مایع آمنیون جا بیفتد.
قد: 45 سانتی متر
وزن: 1584 گرم
وضعیت مادر
گریم شما هم حسابی تغییر کرده است رحمتان در حدود 10 سانتیمتر بالاتر از ناف قرارگرفته و چهرهای پف کرده دارید. احتمالا تصور اینکه 10 هفته دیگر از بارداریتان باقی مانده هم استرس شما را افزایش میدهد و هم خستگییتان را. پوست شکمتان کشیده شده و شما تصور میکنید که دیگر جایی برای بزرگتر شدن شکمتان باقی نمانده است.
اما اینطور نیست همچنان قرار است که جفت، جنین و رحم شما بزرگتر شود. با این حالت بدنتان سنگینتر، بزرگتر و بیتناسبتر خواهد شد. بزرگ شدن رحم موجب میشود که احساس کنید اعضای داخلی بدنتان به بیرون فشرده میشوند برای اینکه راحتتر باشید بهتر است صحیح بنشنید، بایستید و هنگام بلند شدن از حالت خوابیده به نشسته به توصیههای بهداشتی عمل کنید.
دراین زمان خلق و خوی شما هم دوباره دستخوش تحولاتی میشود. حتی اگر شما اهل نشاندادن احساسات خود نباشید اما در این هفته با دیدن یک خبر یا داستان غم انگیز شروع میکنید به گریه کردن و خودتان هم نمیدادید چرا اینگونه احساساتی میشوید. خوب این زمانی است که ممکن است شما به افسردگی مبتلا شوید مشکلی که 10 درصد از زنان باردار به آن گرفتار میشوند.