برگردیم به گذشته
بیا برگردیم عقب و عقب تر و زمانی که من هنوز باردار نبودم و اصلا فکر بچه تو ذهن من و همسر عزیزم نبود.
من فارغ التحصیل رشته حقوق قضایی و طراح عکس و گرافیک و انجام ادامه کار برای تایپوگرافی هستم. دوران دانشگاه 4 سال طول کشید و من دو ترم آخر دانشگاه مزدوج شدم.
اسم همسرم امید و دانشجو و 24سال داشت.من و همسرم 6 ماه دوران عقدو سپری کردیم با خاطرات بیشتر شیرین ؛و یه سفر به مشهد مقدس .
زیباترین خاطره تو دوران عقد ،سفر مشهد بود و دورانی که من اولین دفعه از خونوادم جدا شدم و با همسرم راهی سفر شدیم
البته یه خاطره شیرین دیگه هم دعوت شدن ما به good lifeبود. که جشنی واسه زوج های جوان در دوران عقد در شهرمون برگزار شده بود و ما ساعت 8 تا 12 شب تالار بودیم. شماره قرعه کشی ما 85بود و ما منتظر برنده شدن!
هر کدوم از زوج ها که شماره ای رو برنده میشد خوشحال جوایزشو دریافت میکرد . من و امید منتظر اعلام شمارمون بودیم . (جوایز کمک هزینه سفر مکه مکرمه، شمش طلا، فرش ، تختخواب، اتلیه رایگان برای عروسی، ارایشگاه رایگان عروس و ...) شماره ما اعلام شد و برنده یه فرش ابریشم شدیم .
بعد از بازگشت از سفر ، به فکر اجرای مراسم عروسی بودیم و این که هر چه با شکوه تر انجام بشه . تالار پدیده رو انتخاب کردیم و آرایشگاه پیوند .
شب عروسی زیباترین شب زندگیم بود .
دو روز بعد از عروسی واسه ماه عسل رفتیم مشهد و شمال و خاطره های منحصر به فرد خودش که اگه بخوام تایپ کنم یه وبلاگ جدید باید بزنم. پس به همینجا بسنده میکنم .
دو ساله که مزدوج شدم و 6ماه تو فکر داشتن نی نی بودم.
امید هم عاشق نی نییه.............................................
تو این وبلاگ میخوام 9 ماه بارداری رو شرح بدم و ان شاالله تولد ......
بعضی از مادران که وبلاگ دارن متاسفانه همه مطالبو رمز گذاری کردن و به نظر من این درست نیست .
اگه وبلاگ دارین پس اینکه همه ی مطالب رمز گذاری بشه معنا نداره ، همون دفتر خاطرات بیشتر میصرفه.
وبلاگ دارین چون میخواهیم هم خاطره بمونه واسه خودمون در آینده و هم دیگر خانما و کاربرا از وبلاگ استفاده کنن.
ان شا الله سعی میکنم به طور مداوم لحظاتو ثبت کنم.