8 روز از تولد دخترام میگذره
باورش سخته اما واقعا یسنا و حسنا کنارمن و
دستای نازشونو میبوسم
بدنشونو لمس میکنم
بهشون شیر میدم
باهاشون حرف میزنمو باهام لبخند میزنن
با ورود یسنا و حسنا تو زندگیه منو امید زندگیمون شیرین تر شده
حالا شدیم یه خانواده 4نفره
وقتی لبخند میزنن انگار مشکلات و سختی ها رو اصلا نمیبنم
وقتی چشای مشکیشونو میبندن و باز میکنن از زندگی هیچی نمیخوام ،فقط میخوام این روزا دیر بگذره
با اینکه وقتی عطسه میزنن یا سرفه میکنن دست و پامو گم میکنم
مامان عزیزم خیلی بهم کمک میکنه . هر شب با صدای گریه دخترا میاد کنارم و تنهام نمیذاره
واسه دخترا شب 6 هم گرفتیم و یه مراسم کوچیک تو خونمون برگزار شد
واسه ازمایش کف پا دیروز رفتیم بهداشت
امروز هم بردیمشون بیمارستان واسه تست شنوایی سنجی
بعد از انجام تست
یسنا 100درصد جواب مثبت نداد اما حسنا تستش عالی بود
واسه همین قرار شد یه هفته بعد یسنا رو واسه تست مجدد ببریم