دو ماهگیه دخترا مـــــــــــــــــــبارک
خدایا شکر. دوماهیگه دخترای نازم بسلامتی تکمیل شد
این عکس قبل از رفتن به بهداشت :
امروز صبح خاله سعیده اومد دنبالمون و همراه با مهدیار واسه واکسن سه گانه رفتیم بهداشت .
هر کی دوقلوهامو میدید با لبخند بهمون جواب میداد که چه بانمک
وزن یسنا: 4800 حسنا: 4700
اما واقعا دوقلو داشتن سخته .( بیشتر وقتا از شدت خستگی و زیاد نشستن کمرم میسوزه و به محض دراز کشیدن خوابم میبره)
وای که چقدر دخترا گریه کردن (تو این دو ماه مثل امروز گریه نکرده بودن) اشکاشون سرازیر بود . فداشون بشم
وقتی اومدیم خونه اولش گرم بودن و مدام کمپرس سرد رو پاهاشون میذاشتم و قطره استامنیفون دادم اما بعد از دو ساعت باهم جیغ میزدن که وحشت کردم
اگه مامانم نمیبود شاید سکته میکردم . خیلی خیلی جیغ میزدن . تند تند حوله گرم میذاشتم
به زحمت ساکت شدن و فقط با قنداق اروم میگرفتن امروز روز سختی واسم بود و هست. الان دخترا خوابن و تو خواب ناله میکنن . با هر ناله ای که میکنن انگار رو قلبم چنگ میزنن
(ابجی گلبهار هم از اون ور تماس میگرفت و حال دخترا رو میپرسید و پیشنهادای لازمو میداد)
متاسفانه امشب شوشو هم نیست که کنارم باشه
امروز خیلی بارون بارید و هوا سرده. دوس داشتم برم زیر بارون اما وقت نشد